سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آلما

آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند

آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند

آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند

 آدم های بزرگ درد دیگران را دارند

آدم های متوسط درد خودشان را دارند

آدم های کوچک بی دردند

  آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند

آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند

آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند

  آدم های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند

آدم های متوسط به دنبال کسب دانش هستند

آدم های کوچک به دنبال کسب سواد هستند

آدم های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند

آدم های متوسط پرسش هائی می پرسند که پاسخ دارد

 


نوشته شده در دوشنبه 89/12/16ساعت 11:41 صبح توسط احمدی نظرات ( ) | |

 

صبح بود. تلفن زنگ خورد. گنگ خواب دیده گوشی را برداشت.

هتلدار گفت: می خواستم بیدارتان کنم ، در ضمن به ساعت قیامت چیزی نمانده.


 

" گنگ خواب دیده" با عصبانیت گوشی را کوبید و گفت: نمی خواهم بیدارم کنید. با چه زبانی بگویم نمی خواهم بیدارم کنید. از این شوخی قیامت هم دیگر خسته شدم.

تلفن اتاق زنگ خورد. "لولی بربط زن" گوشی را برداشت.

هتلدار گفت: می خواستم بیدارتان کنم، در ضمن به ساعت قیامت چیزی نمانده است.

لولی بربط زن تشکر کرد و بلند شد و آبی به صورتش زد و چمدانش را باز کرد و رفت کنار پنجره و دید که خورشید طلوع کرده است. دید که غنچه بسته شب پیش، باز شده است و دید که کودکی می خندد و می دود.

پس گفت: عجب محشری!

و بربطش را برداشت و زیر لب گفت: امروز آوازی می خوانیم و سرودی می سازیم . درباره غنچه خورشید و کودک صبح. شاید که حال مسافران این هتل خوش شود.

 

همه غفت انسان در دنیا از این نقطه نشأت می‌گیرد که زندگی موقّت دنیا را اصل می‌شمارد و خود را در این جهان، جاودان می‌انگارد. در حالی که اگر مدام به یاد بیاورد که در گذشت گذشتگان و مرگ مردگان و فقدان پیشینیان خود بهترین گواه  است بر کوتاه بودن حیات این جهان، به یقین دل به این زندگانی موقّت نمی‌بندد و تمام تلاش و همّتش را معطوف جهان باقی می‌کند.

 

گنگ خواب دیده بالش را بر سرش فشار داد تا سرود لولی بربط زن خوابش را آشفته نسازد. و خواب دید که اژدهایی می خندد ، خنده اش آتش است و دید که لباسش به آتش اژده ها گر گرفته است.

ظهر بود. گنگ خواب دیده گرسنه بود. رفت تا چیزی بخورد. لولی بربط زن گرسنه بود. رفت تا چیزی بخورد.

گنگ خواب دیده دیس غرور را جلو کشید و با ولع شروع به خوردن کرد. لولی بربط زن پیش دستی کوچک معرفت را برداشت تا آرام آرام مزمزه اش کند.

پیش خدمت به لولی بربط زن گفت: این غذا تشنگی می آورد. و لیوانی حیرت کنارش گذاشت.

گنگ خواب دیده دیس دیگری برداشت. لولی بربط زن تازه قاشق اول را خورده بود که فهمید این کفش ها که دارد برای آن سفر دراز که در پیش است، خوب نیست و این قلب که دارد برای آن همه عشقی که می بارد ، کوچک است و این روح که با اوست برای آن پرواز، هنوز بی پر و بال است.

پس بی قرار شد. لیوان حیرتش را سر کشید و بلند شد.

گنگ خواب دیده به او می خندید.

شب بود. لولی بربط زن، چمدان می بست. او هر شب چمدانش را می بست چون فکر می کرد شاید امشب آخرین شب اقامتش باشد. و هر صبح دوباره چمدانش را باز می کرد.

وقتی او چمدان می بست ، گنگ خواب دیده ساعت ها بود که به خواب رفته بود....

***

کاربران همراه : هر روز وقتی چشم باز می کنیم فرصت دوباره ای به دست آورده ایم ، برای انجام کارهایی که دیروز فرصتش را نیافتیم و یا جبران خطایی که در گذشته مرتکب شدیم . فرصتی تا به آن هایی که دوستشان داریم ، بگوئیم . آن ها یی را که کینه شان را به دل داریم ،ببخشیم و برای آن ها که می توانیم کاری انجام دهیم .

امروز را قدر بدانیم و با تمام وجود زندگی کنیم. شاید فردا فرصت دیگری نباشد....


نوشته شده در پنج شنبه 89/12/5ساعت 10:45 صبح توسط احمدی نظرات ( ) | |

 

اللّه واقعا آرامبخش است

یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند.

این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن می‌خوانند و یا کلمه "الله" را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب می‌دهد.
وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمان که روی آنان تحقیق می‌کردم از بیماری‌های مختلف روحی و روانی رنج می‌بردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر «الله» کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود.
این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع می‌شود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس می‌شود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی می‌دهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان می‌شود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه «الله» تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه می‌دهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب می‌شود.

به راستی که قرآن کریم در آیه‌ای کریمه می‌فرماید: «الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذکر الله ألا بذکر الله تطمئن القلوب».این خبر آرامش بخش را برای دوستانی که یاد خدا برایشان آرامش بخش است ارسال کنید.




 

 



 


نوشته شده در سه شنبه 89/11/26ساعت 10:41 صبح توسط احمدی نظرات ( ) | |

 

منظور کاهش در مصرف برق و استفاده کمتر از آسانسور و همچنین افزایش نشاط اساتید و دانشجویان   

 

 

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 89/11/19ساعت 3:32 عصر توسط احمدی نظرات ( ) | |

 

سه پرسش سقراط
هر زمان شایعه   ای رو شنیدید و یا خواستید شایعه ای را تکرار کنید این فلسفه را در ذهن خود داشته باشید!
در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود. روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود،با هیجان نزد او آمد و گفت:سقراط میدانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده ام؟
سقراط پاسخ داد:....
"
لحظه ای صبر کن.قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تومی خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است پاسخ دهی."مرد پرسید:سه پرسش؟سقراط گفت:بله درست است.قبل از اینکه راجع به شاگردم بامن صحبت کنی،لحظه ای آنچه را که قصدگفتنش را داری امتحان کنیم.
اولین پرسش حقیقت است.کاملا مطمئنی که آنچه را که می خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟مرد جواب داد:"نه،فقط در موردش شنیده ام."سقراط گفت:"بسیار خوب،پس واقعا نمیدانی که خبردرست است یا نادرست.
حالا بیا پرسش دوم را بگویم،"پرسش خوبی"آنچه را که در موردشاگردم می خواهی به من بگویی خبرخوبی است؟"مردپاسخ داد:"نه،برعکس…"سقراط ادامه داد:"پس می خواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی درموردآن مطمئن هم نیستی بگویی؟"مردکمی دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.
سقراط ادامه داد:"و اما پرسش سوم سودمند بودن است.آن چه را که می خواهی در مورد شاگردم به من بگویی برایم سودمند است؟"مرد پاسخ داد:"نه،واقعا…"سقراط نتیجه گیری کرد:"اگرمی خواهی به من چیزی رابگویی که نه حقیقت داردونه خوب است و نه حتی سودمند است پس چرا اصلا آن رابه من می گویی؟


نوشته شده در یکشنبه 89/11/17ساعت 12:25 عصر توسط احمدی نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت


انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس