در زمان خلافت عمر، جوانى به نزد او آمد و از مادرش شکایت کرد و ناله سر مى داد که: خدایا بین من و مادرم حکم کن. باید توجه داشته باشیم استفاده از این کروات به هیچ وجه به معنای ترویج خشونت نمیتواند باشد به دلیل اینکه ذوالفقار امام علی(ع) هرگز در خدمت خشونت نبوده و آن شمشیر همواره برای دفع ظلم و ترویج عدالت به کار رفته است . بولتن: کراوات اسلامی ،ابداع یک ایده پرداز ایرانی که با الهام از شمشیر ذوالفقار امام علی (ع) طراحی و به حدیث قدسی «لافتی الاعلی لاسیف الا ذوالفقار» مزین است ،در اداره ثبت مالکیت های صنعتی ایران به صورت اظهار نامه ثبت شده است.
البته کروات یک سنبل قدیمی ایرانی است که در جهان منتشر شده است . تاریخ را مطالعه فرمایید. من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستاییها اعلام کرد که برای خرید هر میمون 20 دلار به آنها پول خواهد داد. نکته ها: کارشناس مسئول کاربری تشعشعات وزارت بهداشت نسبت به شکسته شدن لامپهای کم مصرف که حاوی بخارات جیوه هستند در محیطهای بسته هشدار داد و گفت: بخارات جیوه حاوی “نوروتوکسین” است و منجر به درگیر شدن اعصاب می شود.
عمر از او پرسید: مگر مادرت چه کرده است؟ چرا درباره او شکایت مى کنى؟
جوان پاسخ داد: مادرم نه ماه مرا در شکم خود پرورده و دو سال تمام نیز شیر داده.. اکنون که بزرگ شده ام و خوب و بد را تشخیص مى دهم، مرا طرد کرده و مى گوید تو فرزند من نیستى! حال آنکه او مادر من و من فرزند او هستم.
عمر دستور داد زن را بیاورند. زن که فهمید علت احضارش چیست، به همراه چهار برادرش و نیز چهل شاهد در محکمه حاضر شد.
عمر از جوان خواست تا ادعایش را مطرح نماید.
جوان گفته هاى خود را تکرار کرد و قسم یاد کرد که این زن مادر من است.
عمر به زن گفت: شما در جواب چه مى گویید؟
زن پاسخ داد: خدا را شاهد مى گیرم و به پیغمبر سوگند یاد مى کنم که این پسر را نمى شناسم. او با چنین ادعایى مى خواهد مرا در بین قبیله و خویشاوندانم بى آبرو سازد. من زنى از خاندان قریشم و تابحال شوهر نکرده ام و هنوز هم باکره ام.
در چنین حالتى چگونه ممکن او فرزند من باشد؟
عمر پرسید: آیا شاهد دارى؟
زن پاسخ داد: اینها همه گواهان و شهود من هستند.
آن چهل نفر شهادت دادند که پسر دروغ مى گوید و نیز گواهى دادند که این زن شوهر نکرده و هنوز هم باکره است.
عمر دستور داد که پسر را زندانى کنند تا درباره شهود تحقیق شود. اگر گواهان راست گفته باشند، پسر به عنوان مفترى مجازات گردد.
مأموران در حالى که پسر را به سوى زندان مى بردند، با حضرت على علیه السلام برخورد نمودند. پسر فریاد زد: یا على! به دادم برس، زیرا به من ظلم شده و شرح حال خود را بیان کرد. حضرت فرمود: او را نزد عمر برگردانید. چون بازگردانده شد، عمر گفت: من دستور زندان داده بودم. براى چه او را آوردید؟
گفتند: على علیه السلام دستور داد برگردانید و ما از شما مکرر شنیده ایم که با دستور على بن ابى طالب علیه السلام مخالفت نکنید.
در این وقت حضرت على علیه السلام وارد شد و دستور داد مادر جوان را احضار کنند. او را آوردند. آنگاه حضرت به پسر فرمود: ادعاى خود را بیان کن.
جوان دوباره تمام شرح حالش را بیان نمود.
على علیه السلام رو به عمر کرد و گفت:آیا مایلى من درباره این دو نفر قضاوت کنم؟
عمر گفت: سبحان الله! چگونه مایل نباشم و حال آنکه از رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم شنیده ام که فرمود: على بن ابى طالب علیه السلام از همه شما داناتر است.
حضرت به زن فرمود: درباره ادعاى خود شاهد دارى؟
گفت: بلى! چهل شاهد دارم که همگى حاضرند. در این وقت شاهدان جلو آمدند و مانند دفعه پیش گواهى دادند.على علیه السلام فرمود: طبق رضاى خداوند حکم مى کنم. همان حکمى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به من آموخته است.
سپس به زن فرمود: آیا در کارهاى خود سرپرست و صاحب اختیار دارى؟
زن پاسخ داد: بلى
این چهار نفر برادران من هستند و در مورد من اختیار دارند. آنگاه حضرت به برادران زن فرمود: آیا درباره خود و خواهرتان به من اجازه و اختیار مى دهید؟
گفتند: بلى! شما درباره ما صاحب اختیار هستید.
حضرت فرمود: به شهادت خداى بزرگ و به شهادت تمامى مردم که در این وقت در مجلس حاضرند این زن را به عقد ازدواج این پسر در آورده ام و به مهریه چهارصد درهم وجه نقد که خود آن را مى پردازم. "البته عقد صورت ظاهرى داشت".
سپس به قنبر فرمود: سریعاً چهارصد درهم حاضر کن.قنبر چهارصد درهم آورد. حضرت تمام پولها را دردست جوان ریخت. فرمود: این پولها را بگیر و در دامان زنت بریز و دست او را بگیر و ببر و دیگر نزد ما بر نگرد مگر آنکه آثار عروسى در تو باشد، یعنى غسل کرده برگردى.
پسر از جاى خود حرکت کرد و پولها را در دامن زن ریخت و گفت: .برخیز! برویم
در این هنگام زن فریاد زد `ألنار! ألنار!` "آتش! آتش
اى پسر عموى پیغمبر آیا مى خواهى مرا همسر پسرم قرار دهى؟
به خدا قسم! این جوان فرزند من است. برادرانم مرا به شخصى شوهر دادند که پدرش غلام آزاد شده اى بود این پسر را من از او آورده ام. وقتى بچه بزرگ شد به من گفتند: فرزند بودن او را انکار کن و من هم طبق دستور برادرانم چنین عملى را انجام دادم ولى اکنون اعتراف مى کنم که او فرزند من است. دلم از مهر و علاقه او لبریز است.
.مادر دست پسر را گرفت و از محکمه بیرون رفتند.
عمر گفت: `واعمراه، لولا على لهلک عمر`- `اگر على نبود من هلاک شده بودم.`
مخترع این طرح آقای همت کمیلی می گوید: طرح کراوات اسلامی بر اساس این واقعیت که در جوامع اسلامی و به ویژه در درکشور ما، بسیاری از علمای اسلامی ومراجع عظام استفاده از کراوات را به دلیل مشابهت ظاهری با غیر مسلمانان جایز نمی دانند ،ارایه شده و علاوه بر داشتن زیبایی ظاهری کراوات، مبتنی بر ارزشهای اسلامی است.این طرح به تائید برخی ار آیات عظام هم رسیده است.
مخترع کروات اسلامی در توضیح این کروات گفت: باید توجه داشته باشیم استفاده از این کروات به هیچ وجه به معنای ترویج خشونت نمیتواند باشد به دلیل اینکه ذوالفقار امام علی(ع) هرگز در خدمت خشونت نبوده و آن شمشیر همواره برای دفع ظلم و ترویج عدالت به کار رفته است ، لذا جا دارد که ما شمشیر ذوالفقار را مقدس بشماریم و نمادی از آن بعنوان کروات اسلامی مورد استفاده قرار بدهیم.
تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی
او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا
من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم
تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود
او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت
معلم گفته بود انشا بنویسید
موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت
من نوشته بودم علم بهتر است
مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
تو نوشته بودی علم بهتر است
شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود
خودکارش روز قبل تمام شده بود
معلم آن روز او را تنبیه کرد
بقیه بچه ها به او خندیدند
آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد
هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد
خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته
شاید معلم هم نمی دانست ثروت و علم
گاهی به هم گره می خورند
گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت
من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار
توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد
تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن
بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید
او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش
بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید
سال های آخر دبیرستان بود
باید آماده می شدیم برای ساختن آینده
من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم
تو تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد
او اما نه انگیزه داشت نه پول، درس را رها کرد و دنبال کار می گشت
روزنامه چاپ شده بود
هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت
من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم
تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی
او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود
من آن روز خوشحال تر از آن بودم
که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است
تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه
آن را به به کناری انداختی
او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه
برای اولین بار بود در زندگی اش
که این همه به او توجه شده بود !!!
چند سال گذشت
وقت گرفتن نتایج بود
من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم
تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی، همان آرزوی دیرینه ی پدرت
او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود
وقت قضاوت بود
من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند
تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند
او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند
زندگی ادامه دارد ...
هیچ وقت پایان نمی گیرد ...
من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!
تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!
او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!
من ، تو ، او
هیچگاه در کنار هم نبودیم
هیچگاه یکدیگر را نشناختیم
اما من و تو اگر به جای او بودیم
آخر داستان چگونه بود ؟؟؟!!!
روستاییها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتنشان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت 20 دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند.
به همین خاطر مرد اینبار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها 40 دلار خواهد پرداخت.
با این شرایط روستاییها فعالیت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهایشان رفتند.
این بار پیشنهاد به 45 دلار رسید و در نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد که به سختی میشد میمونی برای گرفتن پیدا کرد.
اینبار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون 100 دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر میرفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمونها را بخرد.
در غیاب تاجر، شاگرد به روستاییها گفت: «این همه میمون در قفس را ببینید! من آنها را هر یک 80 دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت مرد آنها را به 100 دلار به او بفروشید.»
روستاییها که وسوسه شده بودند پولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند…
البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستاییها ماندند و یک دنیا میمون…!!!
دو چیز را پایانی نیست: یکی جهان هستی و دیگری حماقت انسان، البته در مورد اولی مطمئن نیستم! (آلبرت انیشتین)
مهندس علی گورانی به نحوه استفاده درست از لامپهای کم مصرف و معدوم سازی آنها به ویژه در محیطهای بسته و منازل اشاره کرد و افزود: برای جمع آوری لامپ شکسته نباید به هیچ وجه از جارو برقی استفاده کرد چون این کار باعث پراکندگی بیشتر بخارات جیوه در هوا می شود.
وی با عنوان این مطلب که هر تکنولوژی در کنار مزیتها حتما محدودیتها و معایبی دارد گفت: جوامع هوشمند طوری عمل می کنند که از معایب تکنولوژی کمتر آسیب ببینند.
گورانی با تاکید بر توجیه منطقی جایگزینی لامپهای کم مصرف با لامپهای رشته ای ادامه داد: متاسفانه ما هنوز نتوانسته ایم نحوه مصرف صحیح لامپهای کم مصرف را به مردم آموزش دهیم و اطلاع رسانی کنیم.
این کارشناس مسئول کاربری تشعشات پرتوهای وزارت بهداشت افزود: لامپهای کم مصرف برای تولید نور و روشنایی می بایست مقدار قابل توجهی بخارات جیوه داشته باشند که توسط برق تحریک می شود و اشعه ماوراء بنفش را تبدیل به نور و روشنایی میکند.
گورانی با اشاره به وجود بخارات جیوه در لامپهای کم مصرف که به راحتی تبخیر شده و جذب بافت ریه می شود، گفت: جیوه فلز سنگینی است که ماده ای به نام “نوروتوکسین” در فضا رها می کند و می تواند اعصاب را درگیر کند.
وی با تاکید بر اینکه رها شدن این ماده سمی در فضای بسته خطر بیشتری برای سلامت کودکان و زنان باردار دارد گفت: اگر لامپهای کم مصرف شکسته شد بلافاصله باید در و پنجرهها را باز کنند و تکههای آن را با دستکش جمع کنند و درون پاکت در بسته قرار دهند و حتیالمقدور تکههای آن را بین زباله های خانگی قرار ندهند.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |