آلما
کودک نجوا کرد : خدا یا با من حرف بزن مرغ دریایی آواز خواند ، کودک نشنید. سپس کودک فریاد زد : خدایا با من حرف بزن رعد در آسمان پیچید ، اما کودک گوش نداد . کودک نگاهی به اطرافش انداخت وگفت :خدایا بگذار ببینمت . ستارها درخشید ولی کودک توجه نکرد. کودک فریاد زد : خدایا به من معجرهای نشان بده . و یک زندگی متولد شد ، اما کودک نفهمید . کودک با ناامیدی گریست . خدایا با من در ارتباط باش . بگذار بدانم اینجایی . بنابراین خدا پایین آمد و کودک را لمس کرد . ولی کودک پروانه را کنار زد و رفت .
نوشته شده در چهارشنبه 89/3/19ساعت
2:50 عصر توسط احمدی نظرات ( ) | |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |