سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آلما

 

شایعه پراکنی = پشیمانی + حسرت + ...

زنی شایعه‏ای را درباره‏ی همسایه‏اش مدام تکرار کرد.

در عرض چند روز، همه‏ی محل داستان را فهمیدند. شخصی که داستان درباره‏ی او بود عمیقاً آزرده و دلخور شد.

بعد زنی که آن شایعه را پخش کره بود متوجه شد که کاملاً اشتباه می‏کرده. او خیلی ناراحت شد و نزد خردمندی پیر رفت و پرسید برای جبران اشتباهش چه می‏تواند بکند.

پیر خردمند گفت: « به فروشگاهی برو و مرغی بخر و آن را بکش. سر راه که به خانه می‏آیی پرهایش را بکن و یکی یکی در راه بریز.»

زن اگرچه تعجب کرد، آنچه را به او گفته بودند انجام داد.

روز بعد، مرد خردمند گفت: «اکنون برو و همه‏ی پرهایی را که دیروز ریخته بودی جمع کن و برای من بیاور.»

زن در همان مسیر به راه افتاد اما با ناامیدی دریافت که باد همه‏ی پرها را با خود برده. پس از ساعت‏ها جستجو، تنها با سه پر در دست بازگشت.

خردمند گفت: «می‏بینی؟ انداختن آن‏ها آسان است اما بازگرداندشان غیر ممکن است. شایعه نیز چنین است. پراکندنش کاری ندارد، اما به محض اینکه چنین کردی، دیگر هرگز نمی‏توانی کاملاً آن را جبران کنی.»

 


نوشته شده در شنبه 89/8/8ساعت 3:52 عصر توسط احمدی نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت


انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس