شایعه پراکنی = پشیمانی + حسرت + ... زنی شایعهای را دربارهی همسایهاش مدام تکرار کرد. در عرض چند روز، همهی محل داستان را فهمیدند. شخصی که داستان دربارهی او بود عمیقاً آزرده و دلخور شد. بعد زنی که آن شایعه را پخش کره بود متوجه شد که کاملاً اشتباه میکرده. او خیلی ناراحت شد و نزد خردمندی پیر رفت و پرسید برای جبران اشتباهش چه میتواند بکند. پیر خردمند گفت: « به فروشگاهی برو و مرغی بخر و آن را بکش. سر راه که به خانه میآیی پرهایش را بکن و یکی یکی در راه بریز.» زن اگرچه تعجب کرد، آنچه را به او گفته بودند انجام داد. روز بعد، مرد خردمند گفت: «اکنون برو و همهی پرهایی را که دیروز ریخته بودی جمع کن و برای من بیاور.» زن در همان مسیر به راه افتاد اما با ناامیدی دریافت که باد همهی پرها را با خود برده. پس از ساعتها جستجو، تنها با سه پر در دست بازگشت. خردمند گفت: «میبینی؟ انداختن آنها آسان است اما بازگرداندشان غیر ممکن است. شایعه نیز چنین است. پراکندنش کاری ندارد، اما به محض اینکه چنین کردی، دیگر هرگز نمیتوانی کاملاً آن را جبران کنی.» قانون صف قانون تلفن قانون تعمیر قانون کارگاه اگر چیزی از دستتان افتاد، قطعاً به پرتترین گوشه ممکن خواهد خزید قانون معذوریت اگر بهانهتان پیش رئیس برای دیر آمدن، پنچر شدن ماشینتان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشینتان، دیرتان خواهد شد قانون حمام وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد قانون روبرو شدن قانون نتیجه قانون بیومکانیک قانون تئاتر قانون قهوه
افراد دارای دید سالم Red-Green Color Blind افراد دارای کور رنگی Left چپ Right راست Left چپ Right راست Top بالا 25 29 Top بالا 25 Spots نقطه Middle وسط 45 56 Middle وسط Spots نقطه 56 Bottom پایین 6 8 Bottom پایین Spots نقطه Spots نقطه روزی در یک دهکده کوچک، معلم مدرسه از دانش آموزان سال اول خود خواست تا تصویری از چیزی که نسبت به آن قدردان هستند، نقاشی کنند. او با خود فکر کرد که این بچه های فقیر حتماً تصاویر بوقلمون و میز پر غذا را نقاشی خواهند کرد. ولی وقتی داگلاس نقاشی ساده کودکانه خود را تحویل داد، معلم شوکه شد. ای پرنده پرواز کن با اینکه پر و بالت زخمی است ولی پرواز کن. مگذار سکوت و رخوت این قفس، شوق و اشتیاق رهایی را در تو بخشکاند. می دانم رهایی از این قفس بسیار سخت است و تو را دیگر توان جدال با این میله های فولادی نیست، ولی نگذار یاس و ناامیدی شوق رفتن را از تو بگیرد. نگذار که التهاب قفس لذت پرواز و آزادی را از یاد تو ببرد. ای پرنده بدان که قفس هر گز نمی تواند پرواز را ار یاد تو ببرد. چون پرنده یعنی پرواز و پرواز یعنی آزادی.
اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد
اگر شما شمارهای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود
بعد از این که دستتان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد
احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش مییابد
وقتی میخواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمیکند، کار خواهد کرد
نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد
کسانی که صندلی آنها از راهروها دورتر است دیرتر میآیند
قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیستان از شما کاری خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید
او تصویر یک دست را کشیده بود، ولی این دست چه کسی بود؟بچه های کلاس هم مانند معلم از این نقاشی مبهم تعجب کردند. یکی از بچه ها گفت: "من فکر می کنم این دست خداست که به ما غذا می رساند. یکی دیگر گفت: شاید این دست کشاورزی است که گندم می کارد و بوقلمون ها را پرورش می دهد.هر کس نظری می داد تا این که معلم بالای سر داگلاس رفت و از او پرسید: این دست چه کسی است، داگلاس؟داگلاس در حالی که خجالت می کشید، آهسته جواب داد: خانم معلم، این دست شماست. معلم به یاد آورد از وقتی که داگلاس پدر و مادرش را از دست داده بود، به بهانه های مختلف نزد او می آمد تا خانم معلم دست نوازشی بر سر او بکشد.
شما چطور؟! آیا تا بحال بر سر کودکی یتیم دست نوازش کشیده اید؟ بر سر فرزندان خود چطور؟
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |