امان از وقتی که کسی فکر کند هر کاری کند بامزه است. امان از وقتی که کسی فکر کند محبوبیت ارث پدرش است و به هیچ وجه خدشه دار نمی شود. امان از مهران مدیری! امان از قهوه تلخ! تا کی باید ببینیم که شعورمان نادیده گرفته شده و کسی به حسابمان نمی آورد؟ تا کی هر قصه ی مبتذل و بی مایه ای را به اسم طنز به خوردمان بدهند و صدایمان در نیاید؟ تا کی روابط علت و معلولی در سناریوهای طنز به بهانه ی فانتزی بودن داستان نادیده گرفته شوند و به روی خودمان نیاوریم. تا کی به رقص مسخره ی مردها، دعواهای عوامانه ی زنها، بدگمانی سطحی همسران، رندی تکراری عده ای، حماقت احمقانه ی عده ای دیگر، سر کچل آن یکی را نگاه کنیم و ببینیم که خنده امان که نمی گیرد هیچ، ته دلمان هق هقی خفه موج می زند. کاش برنامه سازان ما، نیم نگاهی به طنزهای موفق بیندازند و ببینند که طنز درست آن است که قصه ای جدی و عمیق دست مایه ی طنزی موفق باشد و بر هر هجو و هزلی نمی توان نام طنز گذاشت. مقایسه ای اجمالی بین سریال خارجی (دوستان) و این اراجیفی که به اسم طنز به خورد ما می دهند ثابت می کند که ما تا چه حد مظلومیم! و این توهین آخری که دیگر بیداد است: این به اصطلاح طنز خودش چه هست که پشت صحنه اش چه باشد که قیمتی هم برای آن بپردازیم؟؟ حالم بد است حالم بد است ای مردم ، از رفتارهایتان حالم بد است ، از طرز رانندگی تان ، از صف های صد شاخه تان ، از هجوم تاتارگونه تان به جعبه خرما یا شیرینی خیرات شده ، از برخورد و نگرش تان نسبت به جنس مخالف ، از داشتن غیرتهای بی مورد راجع به خواهر و مادرتان و بی غیرتی محض راجع به عزیزان دیگران ، از تحلیلهای سیاسی و اقتصادیتان در تاکسی ، از رد و بدل کردن بلوتوث های غیر اخلاقی ، از زیر پا گذاشتن حریم خصوصی دیگران ، از آشغال ریختنتان در خیابان ، از قابلیتتان برای تبدیل صحنه تصادف به محل قتل ، از نشستن در خانه هایتان و دنبال کردن اعتراضات از ماهواره ، از عملهای زیبائی ، از یکی نبودن حرف و عملتان ، از تعارف های بی موردتان ، از غیبت کردنهای کثیرتان ، از تغییر نظرهای یک ساعته تان ، از بی تفاوتیتان نسبت به کودکان کار ، از جو حاکم بر ورزشگاه هایتان ، از مرگ بر گفتنها و درود فرستادنهای بی پشتوانه تان ، از عشقهای یک شبه تان ، از انتخاب دوست پسرتان بر مبنای نوع خودرو اش ، از چاپیدن یکدیگرتان ، از قسم ها و دروغهای بی حد و حصرتان ، از بی مطالعه بودنتان ، از تن دادن و دل ندادنتان ، از ذوب شدنتان در فرهنگ غرب و فراموش کردن زبان مادریتان ، از رفتارهایتان در پاتایای تایلند و آنتالیای ترکیه ، از عدم رعایت نظافت شخصی تان ، از مدرک گرا بودنتان ، از کلاس گذاشتنهای بی موردتان ، از نژاد پرستیتان ، از خواب دو هزار و پانصد ساله تان ، از ادعاهای گزافتان راجع به مشاهیر ایران و ندانستن تاریخ تولدشان ، از مصرف گرا بودنتان از قسطی خریدن بنزتان برای فخر فروشی ، از رقصیدنتان در مهمانی با روسری و…. از کجا بگویم از چه بگویم که حالم بد است ، خیلی هم بد است. در حدیث است که حضرت موسی(ع) در مناجات کوه طور، عرض کرد: « یا اله العالمین » (ای خدای جهانیان)، جواب شنید: « لبیک » سپس عرض کرد: « یا اله المحسنین » (ای خدای نیکو کاران)، جواب شنید: « لبیک » سپس عرض کرد: « یا اله المطیعین » (ای خدای اطاعت کنندگان)، جواب شنید: « لبیک » سپس عرض کرد: « یا اله العاصین » (ای خدای گنهکاران)، جواب شنید: « لبیک،لبیک،لبیک » حضرت موسی (ع) تعجب کرد و عرض کرد:خدایا،تو را خدای جهانیان،خدای نیکوکاران،خدای اطاعت کنندگان خواندم یک بار فرمودی « لبیک » ولی تو را خدای گنهکاران خواندم سه بار «لبیک» فرمودی،حکمتش چیست؟ جواب آمد: مطیعان به اطاعت خود، نیکوکاران به نیکوکاری خود، و عارفان به معرفت خود اعتماد دارند، گنهکاران که جز به فضل من پناهی ندارند اگراز درگاه من نا امید گردند به درگاه چه کسی پناهنده می شوند؟! جسد متلاشی نشده و نسبتاً سالم زنی از خاندان امپراطوری "مینگ"
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |