معلم پای تخته داد می زد مرد مسنی به همراه پسر 25 سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید. راستی؛ هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟ یه بعدازظهر دلنشین آفتابی رو چند می خری؟ ولی اینم می دونی که اگه بخوای وقت بگذاری و حتی نصف روز هم بشینی به چرا وقتی رعد و برق میاد تو زیر درخت فرار می کنی؟ این جوری فقط می خواد بگه منم هستم هیچ وقت شده بگی دستت درد نکنه؟ برای ساختن یه رنگین کمون قشنگ چقدر انرژی لازمه؟ تا حالا شده به خاطر این که زیر یه درخت بشینی و به آواز بلبل گوش کنی پول بدی؟ خودتو به آب و آتیش می زنی که حتی تابلوی گل آفتابگردون رو بخری و بچسبونی به دیوار اتاقت تو که قیمت همه چیز و با پول می سنجی تا حالا شده بپرسی : اینا همه لطفه، همه نعمته که جنابعالی به حساب حق و حقوق خودت می ذاری اینو بدون اگه یه روزی فهمیدی قیمت یه لیتر بارون چنده؟ یا اینکه چقدر بدیم تا نفسمون رو، بی منت با طراوت طبیعت زیبا تازه کنیم قدر خودت رو بدون و لطف دوستان و اطرافیانت رو هم دست کم نگیر
با سلام و صلوات بر روح تمام مسافرین عزیز ورود شما را به پرواز ابدی هواپیمایی جمهوری اسلامی خوشامد می گوییم خداوندا مشیت خودت را در رسیدن و لقا خود برما قرار ده و سرعت ان فزون فرما مقصد ما به احتمال 99%بهشت موعود و احتمالا 1% قصدی که بر روی بلیط درج شده می باشد بستن کمربندها اصلا ضرورتی ندارد چرا که بستن و نبستن آن برای ورود به بهشت الزامی نمی باشد در صورت بروز اشکال درسیستم هوای کابین ماسکهایی از بالای سر شما اویزان خواهند شد که شما قبل از آن رایحه ی خوش ملائکه را احساس خواهید کرد. ارتفاع پرواز بتدریج و شاید هم ناگهانی به صفر خواهد رسید اما هیچ جای نگرانی نیست چرا که یکباره تا آسمان هفتم اوج خواهیم گرفت و هوای بهشت هم بسیار عالی گزارش شده است. خلبان پرواز مرحوم شهید کاپیتان بهشت زاده و ارواح گروه پروازی .جایگاه ابدی خوبی رابرای شما آرزو مندند.
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بود
ولی آخر کلاسی ها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه ای دیگر "جوانان" را ورق می زد
برای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان
تساوی های جبری رانشان می داد
خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت
یک با یک برابر هست
از میان جمع شاگردان یکی برخاست
همیشه یک نفر باید به پا خیزد
به آرامی سخن سر داد
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
معلم
مات بر جا ماند
و او پرسید
گر یک فرد انسان واحد یک بود ایا باز
یک با یک برابر بود
سکوت مدهوشی بود و سئوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد
آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که زور و زر به دامن داشت بالا بود
وانکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت
پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که صورت نقره گون
چون قرص مه می داشت
بالا بود
وان سیه چرده که می نالید
پایین بود
اگریک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد
حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفت خواران
از کجا آماده می گردید
یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟
یا که زیر ضربت شلاق له می گشت ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟
معلم ناله آسا گفت
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید
یک با یک برابر نیست !
به محض شروع حرکت قطار پسر 25 ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را میشنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک 5 ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند.
ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند.
زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند.
او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران میبارد، آب روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمیکنید؟
مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند.
تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی خیری ندیدیم!
شما رو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید:
قیمت یه روز بارونی چنده؟
حاضری برای بو کردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه اسکناس درشت بدی؟
پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده؟
گل های وحشی که کنار جاده در اومدن نگاه کنی بوته هاش ازت پول نمی گیرن!
می ترسی برقش بگیرتت؟
نه، اون می خواد ابهتش رو نشونت بده.
آخه بعضی وقت ها یادمون میره چرا بارون می یاد!
فراموش نکن که همین بارون که کلافت می کنه که اه چه بی موقع شروع شد، کاش چتر داشتم، بعضی وقتا دلت برای نیم ساعت قدم زدن زیر نم نم بارون لک می زنه.
شده از خودت بپرسی چرا تمام وجودشونو روی سر ما گریه می کنن؟
اونقدر که دیگه برای خودشون چیزی نمی مونه و نابود میشن؟
ابرا رو می گم
هیچ وقت از ابرا تشکر کردی؟
هیچ وقت شده از خودت بپرسی که چرا ذره ذره وجودشو انرژی می کنه
و به موجودات زمین می بخشه؟!
ماهانه می گیره یا قراردادی کار می کنه؟
چرا نیلوفر صبح باز میشه و ظهر بسته می شه؟
بابت این کارش چقدر حقوق می گیره؟
چرا فیش پول بارون ماهانه برای ما نمی یاد؟
چرا آبونمان اکسیژن هوا رو پرداخت نمی کنیم؟
قشنگ ترین سمفونی طبیعت رو می تونی یه شب مهتابی کنار رودخونه گوش کنی.
قیمت بلیتش هم دل تومنه!
ولی اگه به خودت یک کم زحمت بدی می تونی قشنگ ترین تابلوی گل آفتابگردون رو توی طبیعت ببینی. گل های آفتابگردونی که اگه بارون بخورن نه تنها رنگشون پاک نمی شه، بلکه پررنگ تر هم میشن
لازم نیست روی این تابلو کاور بکشی، چون غبار روی اونو، شبنم صبح پاک می کنه و می بره.
قیمت یه دست سالم چنده؟
یه چشم بی عیب چقدر می ارزه؟
چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنم پرداخت کنم؟!
قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟
تا اونجا که اگه صاحبش بخواد می تونه همه رو آنی ازت پس بگیره.
آ خدا رو می گم ...
قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده؟
اون وقت می فهمی که چرا داری تو این دنیا وول می خوری!
به زندگیت ایمان داشته باش تا بشه تموم قشنگیهای دنیا مال تـــو
و با درود به وزیر محترم راه و ترابری
خواهشمند است هنگام سقوط خونسردی خود را حفظ نموده تا بتوانید اشهد خود را صحیح قرائت نمائید
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |